یه مشت کاش
سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ
کاش یکم فقط یکم خونه پدری بزرگتر بود و برمیگشتم و این بار رو از رو دوش خودم برمیداشتم
کاش یکم فقط یکم جا داشتم تو این کره خاکی
کاش حداقل حساسیتم کمتر بود
کاش حداقل یکم بیتفاوت بودم
کاش حداقل خونه کنار اتوبان نبود
کاش حداقل زودتر درست سر کار رفتن رو جدی گرفته بودم که الآن انقدر سخت نباشه
کاش حداقل این همخونه ما همدل بود
خیلی سخته این روزا
کاش حداقل یه جایی دلم بند بود
کاش بلد بودم احساساتم رو
بازم شکر که کارم زیباست
آدماش دوستداشتنی
من چرا انقدر برام سخته؟
کاش یکی بود الآن صحبت میکردیم. اما چی میگفتم؟
ساعت دوازده شبه؛ تو پارک محل نشستهم و علاقهای ندارم برم خونه.
- ۰۴/۰۲/۲۴
اما چی میگفتی؟