نبود
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۳ ب.ظ
مدتیه فهمیدم من هنوز دلتنگم.
یه سال گذشته ولی هنوزم دلتنگم.
سوگواریش رو به موقع نکردم و هنوز دلتنگم.
خیلی وقته یه جای خالی عمیق تو زندگیم حس میکنم.
نیاز به توجه کردن و توجه گرفتن.
نمیدونم باید چیکار کنم. واقعا نمیدونم.
زندگیم رنگ نداره.
اصلا حسی به زندگیم ندارم.
هر روز باید خودم رو بکشونم رو زمین و پا شم تا کار کنم.
تا روز رو شروع کنم.
هیچ روندی تو زندگیم نیست.
کارای خفن برههای کردم ولی سیر ندارم.
هیچ حسی به این که این زندگی منه ندارم.
آه.
واقعا داره دردم میاد.
نمیدونم صبر کنم؟ کار خاصی بکنم؟ کار خاصی نکنم؟
کارم رو عوض کنم؟ چیکار کنم؟
یه سال گذشته ولی هنوزم دلتنگم.
سوگواریش رو به موقع نکردم و هنوز دلتنگم.
خیلی وقته یه جای خالی عمیق تو زندگیم حس میکنم.
نیاز به توجه کردن و توجه گرفتن.
نمیدونم باید چیکار کنم. واقعا نمیدونم.
زندگیم رنگ نداره.
اصلا حسی به زندگیم ندارم.
هر روز باید خودم رو بکشونم رو زمین و پا شم تا کار کنم.
تا روز رو شروع کنم.
هیچ روندی تو زندگیم نیست.
کارای خفن برههای کردم ولی سیر ندارم.
هیچ حسی به این که این زندگی منه ندارم.
آه.
واقعا داره دردم میاد.
نمیدونم صبر کنم؟ کار خاصی بکنم؟ کار خاصی نکنم؟
کارم رو عوض کنم؟ چیکار کنم؟
- ۰۲/۰۳/۰۹
من وقتایی که نمیدونم چیکار کنم یا حال خوبی ندارم خودم رو مشغول میکنم با یه کاری. کاری که دوست داشتم انجامش بدم و وقت نکردم. مشغله در کل خوبیش اینه که آدمو یجوری فشار میده که منظم میشه و میاد تو خط، مث فشار دادن دسته کتابای کتار هم تو کتابخونه