ولی نمیدونم. من شاید خیلی روابط رو سخت میگیرم. پیشزمینه خانوادگیم من رو میترسونه. از اینکه بتونم متعهد باشم میترسم.
چون شاید زیادی میخوام متعهد باشم و زود هم میخوام ازش مطمئن شم. حجم زیادی محاسبه درونی میکنم و ناامید میشم. حداقل الان که شرایطم متزلزله دیگه راحت ناامید میشم. احتمال قوی درونیم معمولا اینه که نه، مگر اینکه خیلی دیگه واقعا احساسی داشته باشم. که خب هیچوقت نشده.
اه نمیدونم. پدر من این دوتا زن گرفتن چی بود واقعا وارد زندگی ما کردی؟
از تناقضات درونیم دیوانه میشم.
انگار وقتی جایی تو زندگیم به عواطف میرسم چیزی تو مخرج صفر میشه. همه چی بهم میریزه.